کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 248

پا شدن-از جا برخاستن
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
از زبان افتادن-لال شدن

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
پا شدن-از جا برخاستن

چاک زدن-نگا. چاک دادن

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

بی فکر-لاابالی-بی قید

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

 

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

خام عقلی-حماقت-دیوانگی
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
پیش بینی کردن کار یا شخصی
پشت-نسل-فرزندان

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

چاشته بندی-ته بندی

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

 

جَخت-متضاد صبر

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

خایه دار-با جرات-شجاع

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

حالا حالاها-مدت دراز

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

چوچول باز-دغل-بی حیا

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

چس خور-آدم خسیس-بخیل

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

بابت-مورد-زمینه-موضوع

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

 

دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس

داماد-مرد تازه زن گرفته

جُستن-چیز گمشده را یافتن

خاطر داشتن-به یاد داشتن

تو به تو-گوناگون-لا به لا

آلکلی(معتاد به الکل)

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

دَم باز-چاپلوس-متملق

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

اله و بله(چنین و چنان)

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

چس خور-آدم خسیس-بخیل

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

راست رو-رو به رو-مقابل

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

اطفال باغ(گل‌های تازه)

چش-چشم

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

ازدست‌رفته-عاشق

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

 
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

دور از شما ب-لانسبت

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

اجابت کردن معده-قضای حاجت

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

آمدن-آغاز به کاری کردن

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

آب شیراز(شراب)

چال-گودی-حفره

پُخت کردن-پختن

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

رده-حرف زشت یا نامربوط

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
به لج انداختن-به لجاجت انداختن

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

بنا کردن-شروع کردن

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

تن خواه-پول نقد-زر و مال

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

حاجیت-بنده

آفتاب به آفتاب(هر روز)

دزدیده-دزدکی

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

دلقک بازی-مسخره بازی

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

 

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

آواز شدن(شهره شدن)

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

 

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

پِی-دنبال

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

رده-حرف زشت یا نامربوط

تعریفی-قابل توجه-عالی

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

چیلی-بدبیاری

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

بازرسی-بررسی و کنترل

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

تت و پت-لکنت زبان

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

به درک- به جهنم

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

خنگ-نادان-ابله-کودن

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

 

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

چرس رفتن-حشیش کشیدن

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

تخم شر-مردم آزار- شرور

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

بده بستان-داد و ستد-معامله
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

 

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

رخصت خواستن-اجازه خواستن

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

ته گرفتن-سوختن غذا

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

ابوقراضه(ابوطیاره)

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

اجل معلق-مرگ ناگهانی

ته بر کردن-از ته بریدن

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

 

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

چاشته بندی-ته بندی

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
پوز زدن-دهان زدن

آهو چشم(معشوق، شاهد)

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

حمله-بیماری غش-صرع

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

بازو دادن-یاری دادن

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

بر وفق-مطابق-موافق

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

زرت و پرت-چرت و پرت

آشغالی(سپور)

دوا قرمز-پرمنگنات

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

 

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

پر روده-پرچانه-روده دراز

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

زپرتو-ضعیف-بی دوام

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

 

دست خوش !-آفرین

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

خلق الله-مردم

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

رج کردن-رج بستن

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

این مطلب را هم از دست ندهید :
صندل زنانه دو بندی Cozmo W اکو Ecco (ساخت دانمارک)
پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
بند کردن-محکم کردن

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

حاجی ارزانی-گران فروش

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

 

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

 

خیار چنبر-نوعی خیار

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

با محبت-زود جوش و مهربان

تیر کردن-نشان کردن

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو
 

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

دان-دانه-چینه

 

جاهل-جوان-نادان

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

پُر توپ-خشمگین
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

خلا-مستراح

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

رُک زده-زل زده-خیره شده

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

چو انداختن-شایعه پراکندن

 
از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

تو پوزی-تو دهنی

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

بی شوخی-جدا-بدون شوخی
پیش رس-زود رس

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

افتاده(فروتن، متواضع)

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
 

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

چغل خور-سخن چین

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

خانم آوردن-پا اندازی کردن

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

 
زبانی-شفاهی

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

ترک بیلمز-آدم نادان
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

دزدی گرگی-دله دزدی

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن
آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن
بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
چراغ الله-نگا. چراغ

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

 

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

آتشی-تندخو-زودخشم

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

البرز-بلندقامت-دلیر

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

 

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

 

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

چشم کار کردن-دیدن

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

زبان پس قفا-نوعی گل است

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

بمیرم-قربان بروم

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

 

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

 

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

تنبل خان-تن پرور

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

پاتوغ-محل گرد آمدن

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

پُر توپ-خشمگین
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

دله دزدی-عمل دله دزد
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

چای کار-کشت کننده ی چای

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

پزا-زود پخت شونده

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

بخت-شانس-اقبال-شوهر

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

خنکای صبح-سحرگاه

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

خایه-بیضه-جرات

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

دک و دنده-بالا تنه

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

زار-نا به سامان-خراب-بد
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

چشم انداختن-نگاه کردن

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

ترش ابرو-عبوس
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

 

افتاده(فروتن، متواضع)

بابت-مورد-زمینه-موضوع

زرد گوش-بی رگ-ترسو

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

 

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

پاشیر-گودال پای شیر آب

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

چیز فهم-عاقل و فهمیده

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

 

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

چندر غاز-پول بسیار کم

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

دست کردن-دست فرو بردن

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

چین و خم-پیچ و تاب

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

 

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

 

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

زار-کوتاه شده ی زایر

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

چپیدن-به زور جا گرفتن

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

خایه-بیضه-جرات

 

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

چین و چوروک-چین و شکن

امن و امان-بدون بیم و هراس

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

تک و دو-دوندگی-درماندگی

 

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

خوابگوشی-سیلی-کشیده

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

انسان بودن-شریف و درست بودن

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

پُف-فوت-ورم-آماس

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است