فهرست فرهنگ لغت مردم کوچه بازار مردم ایران قسمت چهارم

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

 

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

پر گو- پر چانه

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

زیر دل زدن-تهوع آوردن

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

ادرار بزرگ(مدفوع)

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

 
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
دلداری دادن-تسلی دادن
آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

تشریف داشتن-حضور داشتن
 

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه
دست مزد-اجرت-مزد کار

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

ار زبان کسی(از قول کسی)

 

دست کم-حداقل

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

بارانداز-جای پیاده کردن بار

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
دست دادن-پیش آمدن

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

به هم زدن-قطع رابطه کردن

چشم کردن-چشم زدن

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

رضا شدن-راضی شدن

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

 
چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
چایمان-سرما خوردگی

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

 

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

پَلِه-پول

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

 

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

به درک- به جهنم

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

 

درمانگاه-جای درمان بیمار

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
رضا شدن-راضی شدن

بُراق-خشمگین-عصبانی

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

بَهمان-فلان

بساز-آدم سازگار-صبور

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

 

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

تاب بازی-بازی کردن با تاب

بنا-قرار

زبانی-شفاهی

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
 

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

چاک کردن-نگا. چاک دادن

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

 

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

تو به تو-گوناگون-لا به لا

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

 
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

بَر و رو-قد و قامت-چهره

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
ختم شدن-پایان گرفتن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

در دار-دارای سرپوش

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

الحق-به‌راستی-حقیقتن

ژوری-هیئت داوران

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
 

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

 

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

به هم زدن-قطع رابطه کردن

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

 

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

خشکه بار-نگا. خشکبار

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

حالا حالاها-مدت دراز

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

چُل کلید-جام درویشان

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

چشم واسوخته-چشم برتافته

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

آتش بی‌باد(ظلم، می)

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

خرده کاری-کار جزیی

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

زهره دان-کیسه ی صفرا

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

دلسرد-ناامید-مایوس

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

بوق سگ-بسیار دیر وقت

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

بند آمدن-متوقف شدن

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

در هم لولیدن-توی هم رفتن

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

دستکاری-دست بردن در چیزی

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

چُغُل-سخن چین

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

بامب-توسری

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

 

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
خیابان گز کردن-ول گشتن

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

 

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

برادر زاده-فرزند برادر

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

انداختنی(جنس نامرغوب)

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

آتشِ بسته-طلا

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

بده بستان-داد و ستد-معامله

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

دست کردن-دست فرو بردن

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

جگری-به رنگ جگر

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

بنگی-معتاد به حشیش

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

درد گرفتن دل از اسهال

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

پَخ-مسطح-بی ژرفا

بچه ی-اهل ِ

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

بد اخم-عبوس و ترشرو

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

آن سفر-آن بار-آن دفعه

 
پاک-به کلی-یکسره
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

 

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

چپه-کجی به یک سمت

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

دست نماز-وضو

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

باجی-خواهر-زن ناشناس

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

چیله-هیرم-خاشاک

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

تپه ماهور-زمین ناهموار

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

چسبیدن-لذت دادن

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

تره بار-میوه ها و سبزی ها

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

باب شدن-معمول و رایج شدن

 

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

دک کردن-از سر وا کردن

پیه آوردن-چاق شدن

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

دوسیه-پرونده

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

ته ریش-ریش اندک

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

خرسک-نوعی فرش

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)
حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

خارشک-مردم آزار-سادیست

 

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

این مطلب را هم از دست ندهید :
بهترین سایتهای خرید فالوور اینستاگرام

 

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

 

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

از ته دل(از سر صدق و صفا)
 

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

چسی درکن-آدم پر مدعا

اجابت کردن معده(قضای حاجت)
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

خش افتادن-خراش افتادن

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

 

دوام آوردن-استقامت کردن

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

بی چیز-تهی دست-فقیر

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

 

حبف و میل-ریخت و پاش

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

دسته جمعی-باهم-گروهی

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
ذلیل مرده-ذلیل شده
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

حُقه-زرنگ و ناقلا

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

خود را بستن-پول دار شدن

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

پاتوغ-محل گرد آمدن

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

دلِی دلِی-حاشا-انکار

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

چانه لغی-راز داری نکردن

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

تخت سینه-وسط سینه
دستمال به دست-چاپلوس-متملق

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

البرز(بلندقامت، دلیر)

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

 

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

خواهر خوانده-دوست صمیمی

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

دام پزشک-پزشک حیوانات

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

تا-توانایی

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

بزرگداشت-احترام-تکریم

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

ریشو-دارای ریش بلند

توالت کردن-آرایش کردن

انگشت کردن(انگشت رساندن)

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

به پول رساندن-فروختن

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

اهل دود(سیگاری)

 

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

چارقد-روسری زنانه

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

 

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

حقه زدن-فریب دادن

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

ته ریش-ریش اندک

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

چشم زاغ-بی شرم

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

تو پوزی-تو دهنی

 

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

رم دادن-رماندن-فراری دادن

 

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

بالا تنه-از کمر به بالای بدن

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

الفرار(گریز، بگریز !)

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

روغن داغ-روغن گداخته

چپه-کجی به یک سمت

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

بالینی-کلینیکی

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

 
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

چراغ الله-نگا. چراغ

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

بی پایه-دروغ-پوچ

خایه-بیضه-جرات

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

تشریف داشتن-حضور داشتن

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

راست و ریس-موانع و معایب

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

 

خانم-زن بدکاره-هرزه

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

آب و رنگ(طراوت و شادابی)
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

 

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

آتشی(تندخو، زودخشم)

حاجی خرناس-لولو

تردستی-مهارت-شعبده بازی

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

چقال-مهمل بقال

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

بند آوردن-متوقف کردن

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

زبون-حقیر-توسری خور

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

به سر دویدن- با سر رفتن

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

ارزانی-بخشیدن-دادن
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

 

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

چشم و ابرو-زیبایی چهره

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

درز را آب دادن-از راه به در شدن

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

چشم کردن-چشم زدن

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

زن بردن-همسر گرفتن مرد

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

 

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

دستی-به عمد-از روی تعمد

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

جملگی-تمامن-سراسر

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

 

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

با دست و پا-آدم زرنگ

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

چهار چوب-محدوده-قاب

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

پخش-پراکنده

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

رومیزی-منسوب به میز

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

دل کسی آمدن-دل آمدن

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

آب شیراز-شراب