بهترین مجموعه اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 39

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

جز و ولز-نگا. جز و وز

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

تپه ماهور-زمین ناهموار

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

آب شیراز(شراب)

 

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

دزد و دغل-نادرست و مکار

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

خیکی-آدم چاق و فربه

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب
باریک-دقیق-حساس

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

خوش لباس-نگا. خوش پوش

دست و پا کردن-فراهم آوردن

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

پادگان-سربازخانه

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

خبر داغ-خبر بسیار مهم

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

روغن زرد-روغن حیوانی

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن
تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

به حساب-مثلا-یعنی

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

دور-بار-دفعه-نوبت

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

دلبخواهی-دلبخواه

خودخوری-حالت خودخور

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

دور برد-دارای برد زیاد

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

حرف-سخن-گفتار-کلام

کار شگفت‌انگیز کردن

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

اسب چوبین(تابوت)

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

خِرخِره-حلق-حلقوم

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

از ته دل(از سر صدق و صفا)

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

اسب چوبین-تابوت

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

خونسرد-آرام-بی خیال

خودخوری-حالت خودخور

چنگولک-سست و ضعیف

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

از زبان افتادن(لال شدن)

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

خداپسندانه-مورد پسند خدا

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

آب شیراز-شراب

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

 
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

تنگ بودن وقت-دیر شدن

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

آبدست-ماهر-استاد

 

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

آواز شدن-شهره شدن

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

 

بلا نسبت-دور از جانب شما

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

جا-رختخواب-بستر

تو دار-راز نگهدار

زینه-پله

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

چِل-خل و دیوانه

خاور زمین-قاره ی آسیا

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

پُر کار-فعال-با پشتکار

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

دیالله-زود باش دیگه !

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

 
تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن
بد قدم-نامبارک-بد شگون

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

تنبل خان-تن پرور

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

دُوال پا-آدم سمج

تو در تو- تو به تو

برو برگرد-چون و چرا

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

جاگرم کردن-در جایی ماندن

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

حالا حالاها-مدت دراز

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

پیاله فروش-میخانه چی

پادگان-سربازخانه

چتوَل-یک چهارم

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

بچگی کردن-بیخردانه
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

 
دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

دله-ظرف حلبی

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
 

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

به حساب-مثلا-یعنی

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

تپق-گرفتگی زبان

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

بنده زاده-پسر من

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

 
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

بغداد خراب-شکم گرسنه

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

دزد زده-سرقت شده

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

بساز-آدم سازگار-صبور

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

جاشو-باربر

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

خانه یکی-صمیمی و یکدل
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

ریش شدن-ریش ریش شدن

 

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

خدا به همراه-خدا خافظ

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

چاره ساز-خداوند

ترک بیلمز-آدم نادان

 

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

از ته دل(از سر صدق و صفا)

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

بامبول-حقه-کلک

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
جز و ولز-نگا. جز و وز
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

این خاکدان(دنیا)

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

رد پا-جای پا-اثر

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

د ِ-زود باش!

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

آب آتش مزاج(می سرخ)

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

دو پولی-کالای بی ارزش

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

این مطلب را هم از دست ندهید :
بهترین سایت های پایان نامه نویسی

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

خم گرفتن-فنی از کشتی

چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

رشته فرنگی-ماکارونی

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

بی مخ-بی عقل-شجاع
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

 

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

آلکلی(معتاد به الکل)

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

آب تاختن(پیشاب کردن)

پا بَد-بد قدم

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

بوی نا-بوی ماندگی

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

 

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

چشه ؟-او را چه شده ؟

انگشت کردن(انگشت رساندن)

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

از زبان افتادن-لال شدن

 

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
خرجی-پول لازم برای گذران روز

خدا به همراه-خدا خافظ

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

تپل مپل-چاق و چله

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
خدا-بسیار زیاد-فراوان
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

زرد گوش-بی رگ-ترسو

به باد دادن- باد دادن

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

پشت-نسل-فرزندان

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

پوست کنده-رک و بی پرده

بده اون دستت-آی زکی !

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

 
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

چول کردن-شرمنده کردن

ذِله شدن-ذله آمدن

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

 

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

پا برهنه-بدون کفش

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

حمامی-گرمابه دار

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

ریش شدن-ریش ریش شدن

 

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

دلبخواهی-دلبخواه

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

خایه-بیضه-جرات

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

چله-چاق-چرب و چیلی

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

چنگولک-سست و ضعیف

دارا-ثروتمند

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

چاک کردن-نگا. چاک دادن

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

دولابچه-کمد کوچک

دلداری دادن-تسلی دادن

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

 

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

 

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

خرده خرجی-خرج های اندک

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

 

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

خبر چین-سخن چین-جاسوس

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

پا خوردن-فریب خوردن

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

 
اُرُسی-کفش

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

چاچول-حقه باز-شارلاتان

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

خیک محمد-آدم چاق و فربه

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

حاجیت-بنده

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

پاشنه بخواب-کفش راحتی

خدا داده-دیم کاری

جیره بندی-سهم بندی
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

باد گرفتن-مغرور شدن

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

چاسان فاسان-آرایش-بزک
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

آب و خاک(میهن، دیار)

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

خسارت دیدن-زیان دیدن

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

خریت-نادانی-حماقت

جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد

آتشی(تندخو، زودخشم)

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

آب تاختن(پیشاب کردن)

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

چشم باباقوری-نابینا-کور

پهن شدن آفتاب-روز شدن

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

خریت-نادانی-حماقت

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

زار زدن-سخت گریه کردن

اوضاع احوال(وضع و حال)
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

درگاهی-آستانه

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

زمخت-درشت-ناهنجار

جهود ی-هودی-مقتصد

فرض کنیم که

ددر رفتن-بیرون رفتن

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

پشت سر هم-پیاپی متوالی

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

حق گرفتن-نگا. حق بردن

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

چار راه-محل تقاطع دو راه

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

رخصت خواستن-اجازه خواستن

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

 
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

ریش شدن-ریش ریش شدن

بساز-آدم سازگار-صبور

چوب سیگار-نی سیگار

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

 
خبرنگاری-کار خبرنگار

چین چینی-پر چین

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

بی ریخت کردن-کتک زدن

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

دست نماز-وضو

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

آبدار-سخت-شدید-سنگین

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

بند آمدن-متوقف شدن

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

حرف-سخن-گفتار-کلام

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

بار سرکه- ترش ابرو

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن