لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 202

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

رده-حرف زشت یا نامربوط

آفتابی کردن-پدیدار کردن

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

تته پته-لکنت زبان

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

پت پتی-موتور سیکلت

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

جامغولک-حقه-حیله

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

جز زدن-ناله و زاری کردن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

دق کردن-از غصه مردن

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

از زبان افتادن(لال شدن)

چپه-کجی به یک سمت

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

چس خور-آدم خسیس-بخیل

حرف-سخن-گفتار-کلام

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

چار چشم-کسی مه عینک می زند

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

تپه گذاشتن-بول کردن

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

 
پت و پاره-ژنده-فرسوده

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

 

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

خستگی در کردن-استراحت کردن

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

رو انداز-لحاف

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

پیشی-گربه در زبان کودکان

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
چک و چیل-لب و لوچه
دق دلی-دق دل

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

توجیهی-برنامه های توضیحی
بِدو بِدو-با شتاب-سریع

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

دست چین-گزیده-منتخب

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

پیه آوردن-چاق شدن

 

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

ذوق زده-بسیار خوش حال

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

بر پا شدن-ایجاد شدن

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا
تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

 

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

 

جفنگیات-سخنان یاوه

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

دوره-مهمانی-زمانه

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

 

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

چیز خور شدن-مسموم شدن

دور-بار-دفعه-نوبت

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

زار-نا به سامان-خراب-بد

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

بمیرم-قربان بروم

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

 

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

پَخ خوردن-تیزی چیزی

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

دو لَتی-در دو لنگه ای

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

ادرار کوچک(شاش)

بیخ خِر-بیخ گلو

 

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

بلند بالا-قد بلند
 

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

 

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

باهاس-باید-بایست

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

دل رحم-مهربان

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا
رخصت خواستن-اجازه خواستن

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

 
با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

خودآموز-بدون آموزگار

شعله‌ی آتش

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

 

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

به باد دادن- باد دادن

 

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

دلجور-همدل

انسان بودن(شریف و درست بودن)

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

حضرت عباسی-راست و درست

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

 
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

چنگ انداختن-چنگ زدن

 

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

جا-رختخواب-بستر

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

به سر دویدن- با سر رفتن

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

بخت-شانس-اقبال-شوهر

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

 

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

 

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

خوش انصاف-با انصاف-منصف

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

تپل-چاق-گوشت آلود

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

زیر سر داشتن-آماده شدن

تخم شر-مردم آزار- شرور

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

زبان در قفا-زبان پس قفا

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

بامبول زدن-حقه سوار کردن
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

دست مزد-اجرت-مزد کار

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

خرده قرض-بدهی اندک
رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

جمع و جور-منظم و مرتب

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

پشتک-پرش از پشت

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

خالی بند-چاخان-دروغ گو

 

باریک-دقیق-حساس

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

حیوون-نگا. حیوان

دمرو-کسی که دمر خوابیده

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

دو دستی-با هر دو دست

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

خدا داده-دیم کاری

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

درد گرفتن دل از اسهال

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

زن بردن-همسر گرفتن مرد

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

پادگان-سربازخانه

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

جود-یهودی-حهود

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

آفتاب به آفتاب(هر روز)

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

چارلا-چهار لا-چهار تو

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن
تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

این مطلب را هم از دست ندهید :
بهترین سایت های معماری

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

خنگ-نادان-ابله-کودن

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

داغان-از هم پاشیده-پریشان

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

این دو کله‌دار-خورشید و ماه

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

حمله-بیماری غش-صرع

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

 

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

دمرو-کسی که دمر خوابیده

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

چش-چشم

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

حجله خانه-اتاق شب زفاف
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

باریک اندام-لاغر و ظریف

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

روده دراز-پر حرف-وراج

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

آخرین تحویل(قیامت)

بکن نکن-امر و نهی

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

بابت-مورد-زمینه-موضوع

انگشت‌شمار(کم، معدود)

دست چین-گزیده-منتخب

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

راه اندازی-راه انداختن

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

 

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن
 

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

دست و پا-توانایی-عُرضه

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

 
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

بر ملا شدن-آشکار گشتن

دست زدن-لمس کردن

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

زبر-خشن-غیر لطیف
جان کلام-اصل مطلب

چشمک-ایما و اشاره به چشم

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

اجاق(دودمان)

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

خیط کاشتن-خطا کردن

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

 

تخم جن-حرام زاده

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

 
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

خوردنی-غذا-قابل خوردن

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

حلال زاده-پاک و نجیب

 

جاهل-جوان-نادان

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

بی تفاوت-بی اعتنا

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

پشه زدن-نیش زدن پشه

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

ترک بیلمز-آدم نادان

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

خیط کشیدن-خط کشیدن

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

افسارگسیخته-سرکش

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

کسی را اذیت و آزار کردن

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

 

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

 

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

چارلا-چهار لا-چهار تو

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

چرس رفتن-حشیش کشیدن

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

پیش بینی کردن کار یا شخصی

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور
دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

زیر دُم سُست-زن منحرف

 

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

چشمه-نوع-قسم

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

 

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

خدا داده-دیم کاری

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

ازدست‌رفته-عاشق

آمدن(آغاز به کاری کردن)

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
از ته دل(از سر صدق و صفا)

چاره-درمان

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

دست باف-بافته با دست

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

احتیاطی(نجس، ناپاک)

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

دور-بار-دفعه-نوبت

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

دلپخت-پختن مغر چیزی

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

خیابان گز کردن-ول گشتن

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

ژوری-هیئت داوران
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

باربند-جای نهادن و بستن بار

 
دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

چشم خوردن-نظر خوردن

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
در زدن-کوبیدن در خانه

دُنگ-سهم-حصه

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

آکَل(آقای کربلایی)

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

پخته-با تجربه-دنیا دیده
 

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

ذوق زده-بسیار خوش حال

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

دو لَتی-در دو لنگه ای

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

راست رو-رو به رو-مقابل

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

آمده(شوخی و لطیفه)

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

چرکو-آدم کثیف

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

آبِ سیاه(نیمه کوری)

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

دنده کج-کج خلق-یکدنده

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

رمباندن-خراب کردن

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

 

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

بد شیر-متقلب-بد جنس

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی