مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 163

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

کار شگفت‌انگیز کردن

بی پایه-دروغ-پوچ

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

حکیم جواب کرده-یتیم

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

جزوه-کتابچه-دفترچه

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

بخار-توانایی-شایستگی
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

در چاه افتادن-فریب خوردن

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)
تپلی-گرد و چاق
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

جا افتادن-سر جای خود آمدن

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

درخت اگر-امید پوچ و واهی

دست کم-حداقل

جاهل-جوان-نادان

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

تپل مپل-چاق و چله

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

چل زن-زن کوتاه قد

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

دست نماز-وضو

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

چارچار زدن-بی حیایی کردن

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

ازدست‌رفته-عاشق

 

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

زیر گرفتن-زیر کردن

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

خودی-آشنا

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

بَر و رو-قد و قامت-چهره

پشتی-بالش-حمایت

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
تته پته-لکنت زبان
 

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

کسی را اذیت و آزار کردن

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

چیز خور-مسموم شده

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

تنگ هم-چسبیده به هم

بَر و رو-قد و قامت-چهره

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

جن زده-دیوانه

چارک-یک چهارم

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

خشکه پلو-کته

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
چَه چَه-صدای بلبل

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

ز ِله-ستوه-عجز

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

چیله-هیرم-خاشاک

بَهمان-فلان

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

بر پا شدن-ایجاد شدن
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

 

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

چیز خور شدن-مسموم شدن

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

از ته دل(از سر صدق و صفا)

چل زن-زن کوتاه قد
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

 

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

حقه زدن-فریب دادن

 

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

زنیکه-زنکه

 

آب نخوردن-درنگ نکردن

چلو-برنج آب کشیده

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

چُر-ادرار

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

دوا درمان-مداوا-معالجه

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

 

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

زُل-خیره

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)
تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت
آدم ثانی-حضرت نوح

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

بچگی کردن-بیخردانه
 

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

 

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

چشم واسوخته-چشم برتافته

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

 
بد اخم-عبوس و ترشرو

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

پینه زده-وصله کرده

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت

افتاده-فروتن-متواضع

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

چل مرد-مرد کوتاه قد

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

خودمانی-صمیمی-یکدل

پر گو- پر چانه

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

 

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

دندان عاریه-دندان مصنوعی

 

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد
دل گُنده-سهل انگار
 

با متانت-با وقار

چارلا-چهار لا-چهار تو

پزا-زود پخت شونده

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

زبان نفهم-کودن-بی شعور

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

تر و فرز-چست و چابک

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

 

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

جاشو-باربر

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

دود گرفتن-پُک زدن

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

تپلی-گرد و چاق

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

بَهمان-فلان

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

خفه خون-خفقان

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

به سر دویدن- با سر رفتن

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

تقاص پس دادن-تاوان پس دادن

ادا اصول(ادا اطوار)

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

تنوری-پخته شده در تنور

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
 

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

 
از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

 
از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

ارزانی-بخشیدن-دادن

 

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

چس خور-آدم خسیس-بخیل

 
 

پول مول-پول

چنگ انداختن-چنگ زدن

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

بنگی-معتاد به حشیش

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

باجه-جای بلیت فروشی

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

دست بده داشتن-بخشنده بودن

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

آتشی-تندخو-زودخشم

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

دل قرصی-اطمینان

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

این مطلب را هم از دست ندهید :
تهیه لوازم یدکی جک از فروشگاه تهران یدک 24

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

حساب کشیدن-حساب خواستن

چش-چشم

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

جاگرم کردن-در جایی ماندن

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

بد قلق-بد عادت-بد ادا

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

زرد گوش-بی رگ-ترسو

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

دست آموز-تربیت شده-آموخته

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

 

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

چو-شایعه

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

ارزانی(بخشیدن، دادن)

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

 

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

دو رگه-از دو نژاد محتلف

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

 

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

 

دست علی به همراه-علی یارت باد

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

خونسرد-آرام-بی خیال

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

 

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

پیاله فروشی-میخانه

زیاده روی-افراط-اسراف

دلقک بازی-مسخره بازی

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

 

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

دیر کرد-تاخیر-تعویق

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

اسب چوبین-تابوت

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

خوب-کافی-بسیار

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

بار سرکه- ترش ابرو

 

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

به حساب-مثلا-یعنی

پابوس-زیارت

 

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

چِل-خل و دیوانه

با خدا-خداشناس-مومن

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

 

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

زنانه-ویژه ی زنان

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

تریت- تلیت

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

جار-چلچراغ-شمعدان

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

خیط شدن-نگا. خیت شدن

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

چشم و ابرو-زیبایی چهره

رنگ شدن-گول خوردن

 

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

 
 

اَتَر زدن-فال بد زدن

چهار چوب-محدوده-قاب

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

 

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

زهره کردن-بسیار ترساندن

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

زپرتو-ضعیف-بی دوام

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

چسبیدن-لذت دادن

رسانه-وسیله ی ارتباطی

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

درد گرفتن دل از اسهال

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

جز و ولز-نگا. جز و وز

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

جاهل پسند-چیزی که جوان

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

باش !-نگاه کن-ببین

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

بی قواره-بد شکل

خیط کشیدن-خط کشیدن
آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

خطایی-نوعیز آجر

جیغ و ویغ-داد و فریاد

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

 

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

ابرو انداختن-ابرو آمدن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

دست و پا کردن-فراهم آوردن

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

حاشیه دار-کناره دار

چته ؟-تو را چه می شود ؟

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

پینه زدن-وصله کردن
 

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

 

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

زن بردن-همسر گرفتن مرد

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

ابرو انداختن(ابرو آمدن)

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

آب و خاک(میهن، دیار)

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

پرداختی-مبلغ داده شده

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

روی خود کشیدن-رو کشیدن

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

 
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
 

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

بز دل-ترسو

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

دیر فهم-کند ذهن-کودن

اشک تمساح-گریه ی دروغین

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

 

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

حاضر به یراق-حاضر و آماده

حتم داشتن یق-ین داشتن

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

 

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

تخم چشم-مردمک چشم

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

خرده کاری-کار جزیی

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

 

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

دو رگه-از دو نژاد محتلف

 

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

آواز دادن(خواستن)

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن
دست کردن-دست فرو بردن

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

 
پوشک-کهنه ی بچه

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

پنزر- پندر

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

خوش بنیه-سالم و قوی

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

دخترینه-دختر-مونث

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

آبِ خشک-آب بسته

دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود

 
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

چشمک-ایما و اشاره به چشم

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

 

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

دبه-ظرف-کوزه

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

 

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

 

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

 

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

 

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

چَکه-شوخ و بذله گو

بازار مکاره-بازار موقت

 

بُراق-خشمگین-عصبانی

زُل زدن-خیره نگاه کردن

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

دوام کردن-دوام آوردن

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

اوضاع احوال-وضع و حال

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

زَوال-مست مست-لول

تراشیده شدن-لاغر شدن

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

تخته زدن-پنبه زدن

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

حق البوق-رشوه

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

دلِی دلِی-حاشا-انکار

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

 

چنگ انداختن-چنگ زدن

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

خرس-چاق و درشت-تنومند

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

در ثانی-ثانیا-دوم

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

چله-چاق-چرب و چیلی

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

حرف پوچ-سخن بی معنی

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

حلال زاده-پاک و نجیب

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

حظ کردن-لذت بردن

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

دارا-ثروتمند

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان