– هویت معنوی: رویکرد فردی و بافتی
علاوه بر رویکردهای مطرح شده، رویکردهای موجود پیرامون هویت معنوی با توجه به اهمیتی که برای بافت و نقش دیگران در تعریف معنویت قائلند نیز به دو رویکرد فردی و بافتی تقسیم میشوند. رویکرد فردی در واقع همان رویکرد سنتی روانی – اجتماعی به هویت معنوی است. در این رویکرد معنویت به صورت کاملاً شخصی تعریف شده است و در آن به نقش دیگران و به بیانی دیگر جهان بیرون افراد در شکلدهی هویت معنوی توجه نشده است. تجارب معنوی عمدتاً به صورت تجارب فرد در ارتباط با نیرویی برتر در نظر گرفته شده است و به روابط فرد با دیگران (شامل سایر انسانها، طبیعت و به طور کلی جهان بیرونی) و شکلدهی معنویت و به تبع آن هویت معنوی از این طریق توجه نشده است (روهلکپارتین، بنسون و اسکیلز[1]، 2011).
اما در رویکرد بافتی رشد معنوی حاصل اثر متقابل سیر درونی (تجارب درونی و یا اتصال به منبعی نامحدود) و سیر بیرونی (فعالیتهای روزانه و ارتباطات) است. بدین معنا که رشد معنوی از یک سو ما را بر آن میدارد تا به جهان بیرون و اطراف نظر افکنیم و خود را با کل زندگی متصل و یکپارچه سازیم و از سوی دیگر، ما را بر آن میدارد تا به درون خود نظر افکنیم و توانایی بالقوهی خود برای رشد، یادگیری، همکاری و… را بپذیریم و کشف کنیم. بدین ترتیب، در این رویکرد، معنویت افراد را به سمت برقراری پیوند بین اکتشاف خود و جهان سوق میدهد که این امر از طریق پیگیری یک زندگی بارور و شکوفا محقق میشود. از این رو، رشد معنوی از منظر این رویکرد شامل تعاملات پیچیده متغیرهای محیطی و فرآیندهای رشد فردی است (روهلکپارتین، بنسون و اسکیلز، 2011).
در این زمینه میتوان به مطالعهی روهلکپارتین، بنسون و اسکیلز (2006) اشاره کرد. از نظر آنان معنویت یک منبع بشری و ذاتی برای جستجوی معنا، برقراری پیوند با دیگران و مقدسات، داشتن هدف در زندگی و خدمت به جامعه است و انسان از انگیزهای درونی برای جستجوی این امور برخوردار است. علاوه بر این، این فرآیندهای مرکزی به طور کامل با رشد هویت ارتباط دارند و از آنجا که افراد از گرایشی ذاتی برای رشد معنوی برخوردارند، این گرایش میتواند به شکلگیری هویت معنوی منجر شود (تمپلتون[2] و اکلز[3]، 2006؛ روهل کپارتین، بنسون و اسکیلز، 2011 ). درمطالعهی روهلکپارتین و همکاران به جای تأکید بر تجارب، اعتقادات و اعمال، فرآیندهای محوری معنویت شامل سه بعد آگاهی و بیداری[4]، پیوستگی و تعلق[5] و زندگی قدرتمندانه[6] مدنظر قرار گرفته است.
آگاهی و بیداری شامل آگاهی به قدرت ذاتی خود (خود آگاهی) و همچنین آگاهی به زیبایی و عظمت جهان است و غالباً زمانی تجربه میشود که فرد خود را بخشی از چیزی بزرگتر میداند. جستجوی معنا و هدف از بودن و زندگی، تجربهی هشیاری و آگاهی و کشف و پذیرش رشد بالقوه، تجارب مربوط به این بعد میباشند.
بعد پیوستگی و تعلق بیانگر اتخاذ رویکردی است که در آن زندگی به هم پیوسته و متصل است و جستجوی معنادر روابط و پیوستگی با دیگران حائز اهمیت است. این بعد شامل عواملی چون تجربهی همدلی، مسئولیت پذیری، عشق ورزیدن به دیگر انسانها و جهان، یافتن معنا در ارتباط با دیگران، جهان و تجارب روزانه میشود.
زندگی قدرتمندانه به ایجاد جهت و سمت و سویی برای زندگی اشاره دارد که ریشه در امید، هدف و حقشناسی دارد و فرد را قادر میسازد تا هویت، عشق و ارزشهای اصیل خود را از طریق روابط و فعالیتها نشان دهد.
مطابق با این رویکرد، رشد معنوی حاصل تعامل و یکپارچه شدن این ابعاد فردی و جمعی است و افراد و بافتی که فرد با آن در تعامل است تعیینکنندهی سطح بهینهی هر یک از این فرآیندها است و لزوماً داشتن نمرهی بالا در تمام این فرآیندها به یکپارچگی منجر نمیشود. علاوه براین، با افزایش سن، این فرآیندها به سمت یکپارچگی بیشتری سوق پیدا میکنند و رشد معنوی با رشد بهینهی افراد و پیامدهای رشدی دارای همبستگی مثبت است.
[1]–Roehlkepartain, Benson & Scales
[2]– Temipleton
[3]– Eccles
[4] –awareness or awaking
[5] –interconnectingand belonging
[6] –living a life of strength

